•  نام رمان:حریر و آتش
• ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
• نویسنده : #مسیحه زادخو

خلاصه رمان حریر و آتش:
فرار نمیکنم
نگاهش بهم بود و گفت :
– چرا اساسی فکر نمیکنی ؟
– چکار کنم ؟ شکایت کنم ؟ نوچ …این راهش نیست شکایت کنم نهایتا ازش یه امضا میگیرن که اذیتم نکنه اما تاثیری نداره بازم همین آش و کاسه بابامه می‌شناسمش تا منو عروس نکنه ول کن نیست
لب تر کرد و گفت :
– چیزای جدید می‌شنوم
کامل چرخیدم نفسمو بیرون دادم به پشتی مبل تکیه دادم و گفتم

• 💙نام رمان: چشمات سگ داره 
• 💙نویسنده:#مسیحه زادخو 
• 💙ژانر: #عاشقانه #اجتماعی 

💙خلاصه رمان چشمات سگ داره :
💙ورویا وقتی زنده میشود که در پس نوازش آوازت زندگی معنا میابد وخاطرات گذشته ام در فراموشی من ولبخند احساست جان میگیرند بمان وخاطراتم را با صدای دلنوازت زنده کن
یوسف -چشمات سگ داره
پوزخند زدم وگفتم:
حواست باشه گازت نگیره خیلی هارن…

• رمان #لالایی پیانو ( جلد دوم این رمان خودشو میخوام نام دارد)
• دانلود رمان خودشو میخوام نوشته مسیحه زادخو | برای اندروید ،آیفون و تبلت ،pdf
• نویسنده:مسیحه زادخو
• تعداد صفحات:417
• ژانر: #عاشقانه

خلاصه رمان لالایی پیانو نوشته:

من در پس هر نوازش سر انگشتانت در عمق احساس عجیب پیانوی قلبت خوابی مرا به آغوش میکشاند گرمای سرانگشتان نوازشت امنترین بستر تنهایی من خواهد بود آنگاه که شبی در لحظه خواب وبیداری من به تو خواهم رسید بنواز بانواختن توزندگی ام خوابی شیرین است بیدارم کن با نوازش سر انگشتانت…

دانلود رمان خودشو میخوام نوشته مسیحه زادخو | برای اندروید ،آیفون و تبلت ،pdf

• رمان:#خودشو میخوام (جلد اول این رمان لالایی پیانو نام دارد)
• دانلود رمان لالایی پیانو نوشته مسیحه زادخو | برای اندروید ،آیفون و تبلت ،pdf
• نویسنده: مسیحه زادخو
• ژانر:#عاشقانه
• تعداد صفحات : 236

خلاصه رمان خودشو میخوام:
وقتی با تمام وجودم به تو می اندیشم
تمام خاطرات بد از ذهنم پاک میشوند
به تو رسیدن درد جانکاهی داشت
عذاب سختی دیده ام از خواستن تو
که می ارزد به کل دنیا وچه شیرین اشت خواستنت که هوای هوایم میخواهد تو را نفس بکشد ولالایی سر انگشتان خواب شیرینت را بدرقه میکند در آغوش خاطره هایم با من بمان تا ابد ….

1. 💙رمان: #چرا نگفتم عاشقم ( نخستین زن حوا )
2. 💙نویسنده: مسیحه زادخو
3. 💙ژانر رمان: #عاشقانه #اجتماعی
   

💙خلاصه چرا نگفتم عاشقم:
💙با عصبانیت از تاکسی پیاده شد،ده دلاری رو سمت راننده گرفت با لهجه ی بسیار زیبای انگلیسی تشکر کرد

هرچند عصبی بود…… راننده تشکر کرد.

حوا مقابل در ویلا ایستاد وبا لحنی عصبی درحالی که سرشو تکون میداد گفت که اینطور اقا بنیامین……

دست روی زنگ گذاشت… بله…. دستش از روی زنگ بر نمیداشت خیلی عصبی بود…. درو باز کن ببخشید شما؟ باعصبانیت داد زد… درو باز کن گفتم شما ؟ بنیامین هست ؟💙