دانلود رمان پرستار من
نویسنده:دنیا و گیسو
خلاصه : دختری که زندگیش پر از پستی بلندیه..بر اثر یه اتفاق همه ی زندگیش تغییر می کنه…شاید به سوی خوشبختی میره شاید هم… پایان خوش
نمی خوام هیچ وقت.. هیچ وقت جلوی کسی جز من اشک بریزی.. تو رو با غرورت دوستدارم.. همیشه مغرور بمون… حداقل جلوی بقیه…. نمی خوام کسی حتی بیه لحظه فکر کنهتو ضعیفی…
توی آغوش کشیدم.. حس این که دارم له می شم هم حتی نتونست اون لذتشیرینی که داشتم رو نابود کنه….
-مرض بگیری …بیا دیگه ،بدبخت سه ساعته دم در منتظرته !
برای بار دهم خودمو توآینه نگاه کردم…لباس سفید عروسی تنم بود…موهام شینیون بود ورو سرم تور وتاج بود …باورم نمی شد …این منم ؟! …یگانه ؟! یگانه ی تنها؟! اون که یه روز تو خیابونا ولو بود…اون که باباش نخواستش؟!…به کجا رسیدم ؟!…کجا بودم که به این جا رسیدم ؟! ..باکی ؟! باکمک کی ؟!…زیرلب خدارو شکر کردم …هیچ کس جز اون دست منو نگرفته بود…
داد ارغوان بلند شده بود..با اون شکم گندش دم در آرایشگاه ایستاده بود وغر می زد…شهاب ربع ساعت بود بیرون منتظرم بود اما من تو آینه دنبال عیب وایراد می گشتم که برم سرآرایشگرو حسابی بهش نیش بزنم …بی شعور…تا اومد موهامو درست کنه از بس به خاطر بلندیشون غر زد دلم می خواست با اتومو بذارم رو صورتش بگه جلیییییییییییز…!!!
آخه یکی نیس بهشون بگه معمولا سرعروس کچل غر می زنن نه سرمن بدبخت که یه عالمه مو داشتم ومی شد ازتوش یه شینیون توپ درآورد…منتها این یارو بلد نبود،به زور می خواست یه پوستیژ بذاره کلم وکار خودشو راحت کنه…
خب منم ساکت ننشستم .انقد بهش کنایه زدم که آخر کار باکلی چشم غره اومد موهای خودمو رنگ کرد…یه رنگ خییییییییلی توپ…عسلی تیره که به صورت سفیدم فوق العاده می اومد…بعدش موهامو بی گودی کرد وحلقه حلقه های درشت وخوشکلی ازتوش درآورد …