دانلود رمان دلربای ارباب زاده | برای اندروید ،آیفون و تبلت ،pdf
- رمان: #دلربای_ارباب_زاده
( جلد دوم رمان آریانا )- ژانر: #عاشقانه #اربابی #بزرگسال #هیجانی #صحنه_دار
- نویسنده: #سلنا_شمس
خلاصه:
آیلی دختر سرخدمتکاری هست که مادرش تو عمارت ارباب رایا و آریانا خانم کار میکنه که دو پسر دوقلو به نام کارن و سورن دارن. ایلی از بچگی همبازی اونها بوده و کارن از همون بچگی عاشق آیلی بوده اما بخاطر غرورش و صدالبته بچه خدمتکار بودن آیلی همش با ایلی لجه و رفتارهایی میکنه که ایلی فکر میکنه کارن ازش متنفره.! اما بعد از بیست سال کارن دیگه نمیتونه جلوی عشقش رو نسبت به آیلی بگیره و کاری میکنه که ایلی …
قسمتی از متن رمان دلربای ارباب زاده:
آیلی ”
با خستگی روی صندلی نشستم و به دور و ورم نگاه کردم .. غرق فکر شدم ..
چقدر سرنوشت ها متفاوتن ..
یکی مثل آوینا که نامزد کارن هست .. ارباب زاده مغرور و خوش تیپ که
امشب مثل هر شب بین همه پسرا تک بود ..
کارن از بچگی باهام جور نبود و حتی باهام بازی نمی کرد … اما داداشش
سورن که همیشه مثل داداش بزرگم بود ..
از بچگی همبازیم بود و خیلی ازم حمایت می کرد .. جشن بزرگ و باشکوهی
توی عمارت به مناسبت افتتاح شعبه جدید شرکت گرفتن ..
همه خوشحال بودن به جز من که اینجا به جای مامانم خدمتکار عمارت
هستم ..
از صبح تا الان همراه زهره خدمتکار دوم عمارت بدو بدو می کردم تا همه
چی واسه جشن اماده باشه…
خواهرم آیدا بعد از چندین سال باردار شد و مامان وقتی با خبر شد رفت تا
کنارش باشه و اتفاقی واسه ی آیدا و بچش نیفته .
با خستگی لبخندی زدم و ته دلم قیلی ویلی رفت .. خاله شدن حس خیلی
شیرینی هست..
تو همین فکرا بودم که آوینا با غرور و صدای تو دماغیش رو به من گفت :
–هی تو .. پاشو پالتو من و کارن رو بیار
به اجبار چشم ریزی گفتم و به سمت پله های عمارت رفتم .. اخرین باری
که بدون چشم گفتن کاری که گفت رو انجام دادم کلی توبیخم کرد ..
پالتوی زرشکی رنگشو با اکراه برداشتم و به سمت پالتوی کارن رفتم ..
پالتوی قهوه ایی رنگ کارن رو برداشتم و بی اختیار اونو نزدیک صورتم کردم
و عمیق بو کشیدم
بعد از خرید و پرداخت موفق به صفحه دانلود هدایت خواهید شد.
این رمان ها را اگه نخوندی پویادانلود بهت پیشنهاد میکنه: