دانلود رمان روز را بلندتر می خواهم
رمان روز را بلندتر می خواهم زندگی یه نفره، کسی که شاید و در ظاهر یه زندگی عادی، با بالا و پایین های معمولی، با تلاش های روتین برای امروز رو به فردا رسوندن، برای گذر از فراز و نشیب های روزگار رو از سر می گذرونه اما همیشه وقتی گذشته و آینده یه جایی توی حال بهم می رسن، واکنش های متفاوتی رو ایجاد می کنن. احساسات مختلف، برخوردهای متغیر، نتیجه گیری های متفاوت.
دامون هست و روزگارش، روزگار گذشته و حالش و از همه مهمتر آینده اش.
:درست شد؟!
-می شه!
:امید به خدا! مطمئنی؟!
-اوف! می شه انقدر نری و نیای؟!
:یه چیزی حدود یک ساعت و نیمه سرت اون تواِ!
-خب باشه! مگه سرم تو حفره های ممنوعه ی تواِ که شاکی هستی!
رمان روز را بلندتر می خواهم کامل
برو یه ساعت و نیم دیگه بیا صحیح و سالم تحویلش بگیر! برو! برو من تو رو یه ساعت و نیم دور و بر خودم نبینم!
:باشه، پس من می رم لباسهامو بشورم و …
برگشتم سمتش و با چشمهای گرد شده و ابروهای درهم زل زدم بهش!
همون جوری که انگشت اشاره اش رو می مالید به چونه اش گفت: خب امیدی به درست شدن این ماشین ندارم!
از جام بلند شدم، دستهامو گذاشتم رو شونه هاش و همون جوری که به سمت ورودی آشپزخونه هلش می دادم
شاید برایتان جالب باشد: