دانلود رمان تنها نیستیم | برای موبایل و کامپیوتر از پویادانلود
به قلم : مهسا زهیری
خلاصه ای از داستان رمان تنها نیستیم:
آتوسا با شنیدن خبر فوت پدرش بعد از هفت سال دوری به خانه بر می گردد.
خانه ای که برایش یادآور همسری ست که سالها پیش خواهر جوانش آنا را به او ترجیح داده است.
رویارویی دوباره ی او با اعضای خانواده اش سرآغاز جریاناتی است که …
صفحهی اول رمان تنها نیستیم:
مرجان به گوشیم که برای پنجمین بار زنگ میخورد و سایلنتش کرده بودم، نگاه کرد و گفت:
چرا جواب نمیدی؟
– ولش کن
– کیه؟
-…
– مزاحمه؟
– نه. از تهرانه.
با تعجب پرسید: چی شده؟
خودکار رو روی میز گذاشتم و گفتم: فکر میکنن من احمقم!
– درست بگو ببینم چی شده؟
– دو روزه زنگ میزنن که بابات داره میمیره! پاشو بیا. آدرس که نداده بودم، ایکاش
شماره هم نمیدادم!
صورت مرجان ناراحت شد و گفت: نکنه راست بگن؟!
– نه بابا!
خودکار رو برداشم که گوشی دوباره ویبره رفت.
– جواب بده. بعداً پشیمون میشی.
عصبی گفتم: پشیمون از چی؟ خب بمیره مگه من دکترم؟!
مرجان اخم کرد و خواست چیزی بگه که با جواب دادن من به تلفن، سکوت کرد.
اینبار عمه پشت خط بود: الو! آتوسا… خودتی؟
صداش توی این ٧ سال اصلا تغییر نکرده بود. گفتم: بله. میشنوم!
– کجایی عمه؟ هنوزم نمیخوای بیای خونه؟
– من همون ۴ سال پیش گفتم دیگه بهم زنگ نزنید… چی از جون من میخواید؟
عمه به گریه افتاد و پرستو گوشی رو ازش گرفت: آتو بابات رفت! چشم به راه تو بود. بیا حال و روز مامانت رو ببین!…