دانلود رمان همکارم میشی برای موبایل و کامپیوتر
نام رمان : رمان همکارم میشی
به قلم : ستاره چشمک زن
خلاصه ای از داستان رمان:
داستان درباره دختریه به اسم ساتی که با خواهرِ 5 ساله اش تو یکی از محله های فقیر نشینِ کرج زندگی می کنهو پدر و مادرش و از دست داده. اون برای امرار معاش دست به دزدی می زنه. هیچ کاری براش نیست.
اگر هم بود پر از دردسر بود و اگر هم باشه سرمایه می خواد.
از ترس اینکه نکنه یه وقت گیر بیفته و خواهرش تنها شه دزدی های بزرگ و پر از ریسک و کنار می ذاره و میفته به دله دزدی…
ـ آخــــخ سخندون اگه جلو چشام بودي جيگرت و در مياوردم بچه. اين سطل جلوي پله ها چي کار مي کنه؟!
آآآآي نمي تونم حتي پام و بيارم پايين. اينجوري لنگ در هوا موندم هر کي ببينه به عقل نداشته ام شک مي کنه. آآآيــي.
به خودم اومدم. خجالت بکش ساتـــي. چرا مثل زناي سوسول آه و ناله راه انداختي؟!
ـ بابا نه صفحه کلاجي برامون مونده نه ديسکي… خجالت باس بياد مارو بِکِشه…
به هر زوري بود بلند شدم و دست به کمر در حالي که از ضعف لگنم مي ناليدم رفتم سرِ حوض.
عجب روزيه از صبح با اين اتفاقات و بد شانسي ها تر زده شده تو زندگيم.
دو مشت آب پاشيدم رو صورتم تا جيگرم حال بياد.
- رمان همکارم میشی
اي تف به ذاتِ پدرِ بد ذاتت روزگار از بوق سگ دارم جون ميدم ملت گرگ شدن، چارچنگولي چِسبيدن به کيفاشون.
ـ تقصير توام هست آخه يه جو عقل تو اون کل? شلغم شکلت نيست. کدوم آدمِ پولداري سُوارِ اتوبوس ميشه؟
ـ د نه د. خبر نداري از دنيا عقبي موندي تو عهدِ فيفِ علي شاه.
الان همه پولدارا با اتوبوس رفت و آمد مي کنن که کسي بهشون شک نکنه.
بله! منتها از خر شانسيِ من نه ديگه تيغ زدن به زيرِ کيف کارسازِ نه همصحبتي…
چون همه بچشون و مي ذارن زيمين وکيفشون و مي چِسبن.
ـ د تو خيابون که نمي تونن بچه رو بزارن زيمين کيف و بچِسبن.رمان همکارم میشی از ستاره چشمک زن